باز بیدار بی چشم و روام یه ور نشستم منتظر غروبم یه دست تفنگ یکی سیگار میخوای تو رو بندازی تو روم خب من پرو ام همشون فقد حرف مث لگد و مشت رو پشم اگه تو شاهی یه نگا بنداز خب من شاه کشم هر روز بدون فکر پای کاغد و قلم تو مشتم چشا سیاهی اگه بدون من چن نفرو با همین قلم کشتم نشستم روبه‌رو در با سکوت منتظر طومم دشمنا زخمی خونی یه ور منتظر توبمن امروزم میگذره مث روزای قیره و سیاه دیگه ولی بدون واسه خواهش و تمنا یکمی دیره دیگه چندتا گرگ نشسته منتظر فرمان حمله به گله با یه سوت دندون تیز خیزش روبه کله پشتم در میان هر روز چند تا خایه مال مف بر سریع تر در رو اگه میخوای نکنم مف بر باز بیدار بی چشم و روام یه ور نشستم منتظر غروبم یه دست تفنگ یکی سیگار میخوای تو رو بندازی تو روم خب من پروام همشون فقد حرف مث لگد و مشت رو پشم اگه تو شاهی یه نگاه بنداز خب من شاه کشم ذهن من پر از حرفای چرت و تخمی اینو اونه تنها سختی زندگیشون رسیدن بی درد خون ریزی خونه هی تکراره انگار برام شب و روز و سپیده و طلوعه اینم خب شانس هر کیه برا من یه آدمه دو روعه بی پرده گوه میخورن پشت سرم نمیدونن من همون عامل بت شکنم عصبانی هرکی یه چاقو انگار میخوان بزنن شکمم اما نمیدونن آخرش همه اومدن از کمرم فریادی تو سکوتشون جوری می‌فهمن که من میزنم خودم بودم از اولش رو پای خودم بدون پشتیبان ولی تو باخت همون لحظه جلو ماشین تو اتوبان عادت دارم این روند همون روزای عادیمه فک نکن مشکل از چیزای مای جانی یا که مادیه همشون کله پوک و آکبند شل اراده و خالیه