من تا یادم میاد از بچگی فقط تو رو خواستم به تو فکر میکردم تو هر لحظه تو هر دم و حالا بعد مدت ها اومدم تا تو رو ببینم من تو رو میخوام نیومدم چادرو ببینم چیز کمی نیست که این لحظه تو پهلومی گلم آخه تکلیفتو این آدمان که معلوم میکنن ( دوباره صبح شد و خورشید عاشقی دراومد منم یه آدمم چرا خوشی شده حرومم ؟ بده به من دلو نترس از این سیاهی لشکر واکن آغوشتو نذار برات بچکه اشکم من و تو عاشقیم نیازی نیست به عقد و عاقد دلم میخواد تنم بچسبه به اون تن داغت نمیخوام چیزی مانعم بشه حتی لباسات دلم میخواد بشیم مثل قدیم از قفس آزاد ) چطور میشه جنگید با افکار قرون وسطایی حق انتخابو ازت زدن تو بین دزدایی اسم عشق مارو بذار اونا هوس بذارنش کاش از زیر چادر واست راه نفس بذارن  (عشق ) از دید اونا یعنی حجاب یعنی پوشیدگی حتی حق نداری حستو از پشت گوشی بگی یعنی باکرگی تا وقتی که کسی نزد دست بهت یعنی اسم طلاق برای تو مثل یه برچسبه عشق از دید اونا یعنی همین افکار پوسیده یعنی فقط عبادت کن خدا به فکر روزیته عشق از دید اونا فقط یه جانمازه که پهنه عشق از دید اونا یعنی سانسور ، فیلمای بی صحنه میگن هرکی غمگین تره میشه به خداوند نزدیک خدا مخالفه با شادی و خوش و بش و مستی ولی واقعیت چیه ها ؟ میشه بهم بگید خدا راضیه از اشکایی که از چشم من چکید؟ همه جای منطق چسبیدن به خشکه مقدسات جای خدا حرف میزنن دائم پهن میکنن بساط نگو چشام برای دیدن تو بی مجوزن اگه زبونتو بریدن با نگاهت حرف بزن دلم تو حسرت عاشقیه مدام و بی وقفست از بس آهنگ غمگین گوش دادم وجود من یخ بست کی گفته واسه عشق و عاشقی باید عروسی کرد الان خیلی وقته دوست دارم اینو هر روز میگم لعنت به عشقی که با مهریه بخواد بشه ایجاد اگه من واقعا دوست دارم باید بیاد کی جات ؟ به من نگا بکن بگو هنوز عشقو میشه حالیت من نمیخوام اون کسی باشم که از غمت نالید من رویاهامو به دست این کابوس نمیسپارم نمیخوام که خیال کنن من هیچی نیست بارم برق چشات منو از بچگی خراب و گیجم کرد من عاشقم واسه عشقت بی وقفه میجنگم ! ( دوباره صبح شد و خورشید عاشقی دراومد منم یه آدمم چرا خوشی شده حرومم ؟ بده به من دلو نترس از این سیاهی لشکر واکن آغوشتو نذار برات بچکه اشکم من و تو عاشقیم نیازی نیست به عقد و عاقد دلم میخواد تنم بچسبه به اون تن داغت نمیخوام چیزی مانعم بشه حتی لباسات دلم میخواد بشیم مثل قدیم از قفس آزاد )