چله تابستون
Mahdiتوی چله تابستون جلوی باشگاش یهو برغ چشماش رفت تو چشمام توی رویام تجسم کردم دستمو تو دستاش چه دنیای قشنگی بود داشتن چشماش مثل خواب ولی حقیقت داشت دستو پام میلرزید قربون بدنم برم اخه حق داشت این همه ارامش توی نگاش واقعا بحث داشت همه میگفتن بردار چشماتو از چشماش اون عاشقت نیست ولی گوش نمیکردم بودم یه معتاد معتاد نگاه یواشکیت تو لحظات بارون میزد چقدر اروم میزد ولی دست تو دست نشدی بام چقدر سخت بود کنار بدنت راه بیام ولی باشه یه کمبود وقتی که حس کردم عشقت بهم کم بود انگاری مردم توی نوراااانی ترین نقطه تاریک شهررررر و چقدر این حس تلخ بود.......
Leave a comment
توی چله تابستون جلوی باشگاش یهو برغ چشماش رفت تو چشمام توی رویام تجسم کردم دستمو تو دستاش چه دنیای قشنگی بود داشتن چشماش مثل خواب ولی حقیقت داشت دستو پام میلرزید قربون بدنم برم اخه حق داشت این همه ارامش توی نگاش واقعا بحث داشت همه میگفتن بردار چشماتو از چشماش اون عاشقت نیست ولی گوش نمیکردم بودم یه معتاد معتاد نگاه یواشکیت تو لحظات بارون میزد چقدر اروم میزد ولی دست تو دست نشدی بام چقدر سخت بود کنار بدنت راه بیام ولی باشه یه کمبود وقتی که حس کردم عشقت بهم کم بود انگاری مردم توی نوراااانی ترین نقطه تاریک شهررررر و چقدر این حس تلخ بود.......
You may also like