Mohamad Enayat
Mohamad Enayat

شهر من

شهر من

74 Plays

17 Jan 2021

1 Comments

Leave a comment

3 years ago

جنگ من خون ریزیش کمتر از هزار صلحه مسلمونا رو دیدمو ترجیح دادم باشم ملحد اعتمادا سلب قلب جایگاه کینه ها شد از هیچ دینی خیر ندیدیم آدمیت دین ما شد ما سکانسی از یه فیلمیم که سانسور شد صحنه هاشو از کل این سیاره همین تیکش سهم ما شد بخت با ما یار نبود که این دوزخ شهر ما شد جایی که روزای خوبم تو کوچه هاش زهرمار شد جایی که رو درو دیوارش چیزی نیست جز غم جایی که توش منو صد بار میپیچونن جای نسخم شهر من پره از آدمای با سیاست خشک و تو دار از تنای بی گناهی که نقش بسته رو دار لباس مردم شهر من نیست زیاد جور واجور پارگی هاش میشه مخفی پشت وصله های ناجور لباس مردم شهر من شبیه لباسه فرمه رنگش مشکیه همیشه چون که اینجا شادی جرمه خنده شده نوستالژی صورتا با سیلی سرخن حتی مرگ نیست ته این مسیر تلخ و پر غم اینجا ذهنا خوگرفته با تلاطم فحش و پرخاش اینجا حتی عزا داره کلاغه رو تیر برقاش مار از پونه بدش میاد جلو خونش سبز میشه نفس توی سینه ی من هزار دفعه حبس میشه قانون به من شوک میده و تبدیل به نبض میشه کل قوانین دنیا تو شهر من نقض میشه یاس ریشه انداخته و امید اینجا لت و پاره هزار دفعه جون میدیم زنده میشیم عه دوباره خیلی سریع خشک میشه اگه بکاری نهالی چون بایره خاک این شهر مثل دلای اهالی جسم درختای شهرم با تبر شد تیکه تیکه حتی گنجشک حق نداره دربیاد صدای جیکش ما گرفتیم درس عبرت از جوونه های ناکام سر بریده هم دیدیم چیزی نگیم لام تا کام فقط یه شب شکم سیری برا ما روزهای اوجه حال بد تو به من چه حال بد من به تو چه سمت شهر من نمیای اگه یکم عاقل شی باید عقلو بیخیال شی بعد میتونی داخل شی ( من که شاعرم دلخوشم به همین پرسه ها صدای آوازم زیر آوار زمین لرزه ها چارچوب کار من تیکه ها و لفافه چون سرشو از دست میده شاعری که شفافه ماه شهر من غریبه و همیشه پشت ابره سنگی که به سینه میزنیم شبیه سنگ قبره باید مثل من شاعر جسم و روحتون یکیشه تا بتونین دوسه خطم از درد مردم بگین شعر ) شهر من هزار فرسخ پایین تر از سطح دریاست شهر من قعر چاهه جایی نمیرسه فریاد اینجا حتی سگ شکاره آدمای جلاده تا دلت بخواد داریم  آدم بی قلاده اینجا حتی سایه ی من نمیکنه تعقیبم ثانیه ها معکوسن و دقیقه ها تخریبن ما مثل خوشه های غم تو بغل زانوهاییم زالوهایی هم مکیدن خون مارو جرعه جرعه بخت با ما یار باشه میمیریم به قید قرعه کاش از اینجا کوچ میکردیم میرفتم یه شهر دیگه جایی که توش دستای ما با اسلحه قهره دیگه جایی که درخت رویارو توش نمیکنن اره پروانه ها آزاد و شمع آب نمیشه ذره ذره جایی که توش راه باشه از خودمون تا خدامون دست برداریم باهم از پرستش بتامون جایی که توش من و تو شاد باشیم هر دوتامون ( من که شاعرم دلخوشم به همین پرسه ها صدای آوازم زیر آوار زمین لرزه ها چارچوب کار من تیکه ها و لفافه چون سرشو از دست میده شاعری که شفافه ماه شهر من غریبه و همیشه پشت ابره سنگی که به سینه میزنیم شبیه سنگ قبره باید مثل من شاعر جسم و روحتون یکیشه تا بتونین دوسه خطم از درد مردم بگین شعر ) افسوس که صدای ما هرگز نرسید به جایی من و رویاهام امروز مثل شعر بی هجاییم از چی بگم این زخما کار ما رو ساخته که درد زیاده آدم میمونه واسه کدومشون آخ بگه من باید اعتماد کنم به  کدوم حزب کدوم ارگان ؟ هیچ آدم عاقلی گله رو نمیده دست گرگا حق گرفتنیه لعنتی تا حالا کی حقو داده جوری زیر بار ظلمی که انگار عه خداته نمیگم من فرق دارم نه نمیام گپی اصلا ما هممون شکل همیم چند میلیون کپی از هم من گلچینی از  رویاهام که هر روز محکوم به مرگه تاریخ فراموش نکرده فصل مرگ من رو هرگز من تو رو خوب میشناسم از رخت نقابو وردار بزرگترین دشمن من هنوزم تویی تو  « فردا » بزن زیر چارپایم مثل قولایی که دادی واسه سره سبز من تو مثل کلاه گشادی من از سرنوشت شومم فقط میدونم همین قد سقوط من یعنی پرواز پرواز به سمت حقیقت حلقه ی دور گردنم به گوشت آویز میشه یه روزی گونه ی صبح از شبنم غم خیس میشه تن من تو میدون شهر تبدیل به تندیس میشه یه روزی جوجه ها رو میشماریم یه روزی آخر پاییز میشه ! ته این جنگ بدون ماییم که پیروز میشیم فرداهای من شمام یه روزی دیروز میشین

You may also like