میخام زندگیمو براتون از اول تعریف کنم بدنیا اومدم بد شدم تا ی لوسی اومد عن شدم عاشق شدم دوباره عن شدم گذشت و گذشت بزرگتر شدم ،مهرشادو دیدم پره حرف شدم گریه کردیم باهم ضریف داغون خیلی ساکت اروم بهم یاد داد ،ک وللش راستم میگفت نبودم زیاد مهم براش ،زندگیمو عوض کردم شدم مثه ی داداش بزرگتر شدم ،شدم درگیر مهاجرت ،کار ،رفیق ،ادم بد ،فهمیدم هرکی ک داداش نمیشه شاید ی گرگ باشع ک هیچوقت ادم نمیشه بزرگتر شدم و فهمیدم من اصن عاشق نبودم زده بود بالا من عاقل نبودم ب گذشتم نگاه کردم دیدم من اصن ساکت نبودم اصن ادم نبودم اصن راحت نبود اصن رفیق نبودم