Mard Khaste
⁹⁹✞ᴀᴍɪʀ³͢ ᷦ͢ ⷶ͢ ᷢ↯̺ی مرد خسته لش تر از قبل برا پریدن از پرتگاه وقت تلف کرد روزگارش شده بود سخت تر از قبل برای همین از زنده بودن صرف نظر کرد مرد خسته دیگه نایی نداشت دیگه هیچ بال پروازی نداشت مرد خسته دیگه برای زنده موندن راهی نداشت مرد خسته دیگ عاخر خط بود مرد خسته دیگه نمیتونست مغزش میگفت بپرو دلش میگف بریم خونح دلش میخاست یکی بهش چسب برا دل شکستش بده مرد خسته کسیو نداشت ک مرهم برا قلب شکستش یشه تو دود سیگارش گم میشد هر روز دیگه زندگی از همه چی کردش مایوس اون مست بود میکرد کارای مرموز روزا تو اتاق حبس شبا تو خیابون دوران بچگیش زیبا بود ولی روزگار بزرگیش سیاه بود حتی روحشم ترکش کرده بود سخته تو مارپله بیوفتی از نردبون خیلی وقته ب هر واکنشی سرده اون دیگ بریده مغز اون اینجوری شد رسید ب پرتگاه خودکشی و درد قلب ها مرگ مرد ما همیشه تلخه ته قصه ها
Leave a comment
@ekhtefa فدا
عالی بود
دادا به بتلمرای بده
You may also like