Pedar

152 Plays

08 Mar 2020

ی پدرو پسر بودن همیشه باهم قفل مادره ام مرده بود تو صانحه تصادف خیلی روزا بود ک پدره برا پسر غذا پخت خلاصه بزرگ شد پسره با کلی براورد ی روز پسره از پدرش ی چک خورد سکوت کرد و گریه نکرد اصن خو گذشتو گذشت شد 10 سال بعد پسره کرد کار بد ی چک دیگه خورد ولی بازم گیره نکرد گذشتو پدره شد پیر تر ب پسرش ی چک زد پسره سریع گریه کرد پدره گف نمیکنه گریه مرد اون موقع که گریه نمیکردی بودی بچه تر گفت عاقاجون اون موقع نمی لرزیدن دستات لُکنت نداشتی موقع گفتن حرفات چروک نداش دستات چروک نداش دستات پدرک همونجا از خوشی ستکه زد اره اون پدره بوده عین من

25 Comments

Leave a comment

@DARK_KN @DARK_KN اره جون خودت

مرصی @ilex.velorin

عالی

You may also like