Hami
Hami

بابا نور بود

بابا نور بود

57 Plays

22 Feb 2020

وقتی بابا روی پشت خمیده اش یه چیزی سنگینی میکرد و غمگین بود اونوقتی که داشت میسوخت و نمیفهمیدیم ای کاش اونجایی که داشت میرفت و نمیرفت می دیدیم کاش زودتر به داد قلب شکسته از عرق شرمش رسیده بودیم در خلوتش از قامت خمیده و سربه گریبان برده بابا فهمیده بودیم کع با سکوتش فریاد میزد برسید به داد این همه شکنجه ها کاش به داد پینه دست و پای بابا میرسیدیم اما باور کنید ،دیر رسیدیم وقتی طعم بوسه به پای بابا را نچشیدیم وقتی بابا نبود و رفت چه حسرتها که نکشیدیم به خدا هرگز نمیرسیم و نرسیدیم به اونجایی که بفهمیم دیواری که تکیه کردیم بابا بود، چراغی که میسوخت و خانه با نورش روشن بود بابا بود اون رود که همه سیرابش بودند و خود تشنه بود بابا بود گوهر با ارزشی که رونق خانه بود بابا بود شایدی کاهی خلق بابا شور بود کاش بابا همیشه شور وتلخ بود اما بود بابا نور بود لبهامان از بوسه بهدستان بابا دور بود و ما قدرش ندانستیم که در اوج فشار وفقر وظلمت های حاکم بر تلاش بابا هرگز کم نیاورد و برای زن و فرزندش سرش رو بالا نگهداشت سر خم نکرد بابا اما چرا ماها حالا مثل بابا نیستیم هر جا له کنن مارو فقط نگاه و پچپچ و می ایستیم ماها چرا بچه موندیم و منتظر یم که نیست شیم بلند شو یالا که زنهای کشورم هر کدومشون صد تا مردن وقتی میبینم مشتهاشونو گره کردن وقتی عین شیر با غرش رعشه به تن ظالم انداختند انجا که سپر مردان بودندجلوی تیر وقتی چون بابا عین کوه بودند و سایه نور بر سیاهی ها افکندند، ایستادند با حجب و ابرو بودند وهرگز زیر بار زور نرفتند پس تو ای مرد خود را سپر کن برای خواهر اریایی ات که چه زیباست خشمت در برابر ظلم و مهربانیت را حراج مردم کن که فرزندانمان از بابا می اموزند بابا بودن را پس بیا از حالا مثل بابا تو هم بابا باش سر خم نکن محکم و استوار در ستون اول از حالا باش

1 Comments

Leave a comment

4 years ago

وقتی بابا روی پشت خمیده اش یه چیزی سنگینی میکرد و غمگین بود اونوقتی که داشت میسوخت و نمیفهمیدیم ای کاش اونجایی که داشت میرفت و نمیرفت می دیدیم کاش زودتر به داد قلب شکسته از عرق شرمش رسیده بودیم در خلوتش از قامت خمیده و سربه گریبان برده بابا فهمیده بودیم کع با سکوتش فریاد میزد برسید به داد این همه شکنجه ها کاش به داد پینه دست و پای بابا میرسیدیم اما باور کنید ،دیر رسیدیم وقتی طعم بوسه به پای بابا را نچشیدیم وقتی بابا نبود و رفت چه حسرتها که نکشیدیم به خدا هرگز نمیرسیم و نرسیدیم به اونجایی که بفهمیم دیواری که تکیه کردیم بابا بود، چراغی که میسوخت و خانه با نورش روشن بود بابا بود اون رود که همه سیرابش بودند و خود تشنه بود بابا بود گوهر با ارزشی که رونق خانه بود بابا بود شایدی کاهی خلق بابا شور بود کاش بابا همیشه شور وتلخ بود اما بود بابا نور بود لبهامان از بوسه بهدستان بابا دور بود و ما قدرش ندانستیم که در اوج فشار وفقر وظلمت های حاکم بر تلاش بابا هرگز کم نیاورد و برای زن و فرزندش سرش رو بالا نگهداشت سر خم نکرد بابا اما چرا ماها حالا مثل بابا نیستیم هر جا له کنن مارو فقط نگاه و پچپچ و می ایستیم ماها چرا بچه موندیم و منتظر یم که نیست شیم بلند شو یالا که زنهای کشورم هر کدومشون صد تا مردن وقتی میبینم مشتهاشونو گره کردن وقتی عین شیر با غرش رعشه به تن ظالم انداختند انجا که سپر مردان بودندجلوی تیر وقتی چون بابا عین کوه بودند و سایه نور بر سیاهی ها افکندند، ایستادند با حجب و ابرو بودند وهرگز زیر بار زور نرفتند پس تو ای مرد خود را سپر کن برای خواهر اریایی ات که چه زیباست خشمت در برابر ظلم و مهربانیت را حراج مردم کن که فرزندانمان از بابا می اموزند بابا بودن را پس بیا از حالا مثل بابا تو هم بابا باش سر خم نکن محکم و استوار در ستون اول از حالا باش

You may also like