🔱⚜️m_14:48
بازار مرگ داغه نه نکیرم نه منکر فقیر عشاقم من من اسیر مشکل تقدرم نبوده خشگل مسیرم همینطور سفیر کشور رفاقتم از شهر مانای زمینخور اگه قراره جیرهی جونمو ببرم بلدم چهجوری تو برزخم بقرم بلدم تو کویر معرفت شمشیر بزنم به قلب مردم بازار مرگ داغه بازار گرمی نکن خیلی وقته مردم یادمه چندین سال پیش زحر مرگو خوردم زحر مرگو خوردم سر خوردم به سمت خدا اون روز بود شدم از زنده ها جدا قاتلم قاتل خودم باید هر روز خودمو محاکمه کنم من یه روحم اما چرا چرا اسیر جاذبه شدم 1. درک مرگ برای زنده ها سخته درک زندگی برای ما مرده ها سخت تر طفاوت ما با زنده ها ی لحضست یک لحضه طفاوت بی انتها حتی برای اون که خستس از زندگی با زندها زندگی با زنده های پر از خشم و ترس و ادعا تو زنده ها ی عده با عقده هاشون دستو پنجه نرم میکنن و عدهای به دور از اجتماع تنها به فکر پیش ما بودنن - همونا که میدونن زندگی با مرده ها بهتر از زندگی با زنده های روح مردس بهتر از زندگی با تنهای تنهای اندوه خوردس * اگر زندگی به معنای کنار زنده ها بودن بود که سنگو فلز مردود از زندگی نبودن هرزه های شهر به فکر هرزگی نبودن و لازم نبود عاشقا پا عشقشون بسوزن لازم نبود بیاری خنده روی لب لازم نبود قلبو با نخ سوزن بدوزن - پس زندگی این نیست هر چند که خودمم معنی درست زندگیرو نمیدونم چون یا زنده نبودم از بدو ورودم به این دنیا یا زندگی نکردم مردم چون خواستم از زندگی نترسم مردم که نبینم مرگ زنده هایی رو که دوست دارم نبینم روزایی که افسوس دارم بازار مرگ داغه نه نکیرم نه منکر فقیر عشاقم من من اسیر مشکل تقدرم نبوده خشگل مسیرم همینطور سفیر کشور رفاقتم از شهر مانای زمینخور اگه قراره جیرهی جونمو ببرم بلدم چهجوری تو برزخم بقرم بلدم تو کویر معرفت شمشیر بزنم به قلب مردم بازار مرگ داغه بازار گرمی نکن خیلی وقته مردم یادمه چندین سال پیش زحر مرگو خوردم زحر مرگو خوردم سر خوردم به سمت خدا اون روز بود شدم از زنده ها جدا قاتلم قاتل خودم باید هر روز خودمو محاکمه کنم من یه روحم اما چرا چرا اسیر جاذبه شدم
Leave a comment
بازار مرگ داغه نه نکیرم نه منکر فقیر عشاقم من من اسیر مشکل تقدرم نبوده خشگل مسیرم همینطور سفیر کشور رفاقتم از شهر مانای زمینخور اگه قراره جیرهی جونمو ببرم بلدم چهجوری تو برزخم بقرم بلدم تو کویر معرفت شمشیر بزنم به قلب مردم بازار مرگ داغه بازار گرمی نکن خیلی وقته مردم یادمه چندین سال پیش زحر مرگو خوردم زحر مرگو خوردم سر خوردم به سمت خدا اون روز بود شدم از زنده ها جدا قاتلم قاتل خودم باید هر روز خودمو محاکمه کنم من یه روحم اما چرا چرا اسیر جاذبه شدم 1. درک مرگ برای زنده ها سخته درک زندگی برای ما مرده ها سخت تر طفاوت ما با زنده ها ی لحضست یک لحضه طفاوت بی انتها حتی برای اون که خستس از زندگی با زندها زندگی با زنده های پر از خشم و ترس و ادعا تو زنده ها ی عده با عقده هاشون دستو پنجه نرم میکنن و عدهای به دور از اجتماع تنها به فکر پیش ما بودنن - همونا که میدونن زندگی با مرده ها بهتر از زندگی با زنده های روح مردس بهتر از زندگی با تنهای تنهای اندوه خوردس * اگر زندگی به معنای کنار زنده ها بودن بود که سنگو فلز مردود از زندگی نبودن هرزه های شهر به فکر هرزگی نبودن و لازم نبود عاشقا پا عشقشون بسوزن لازم نبود بیاری خنده روی لب لازم نبود قلبو با نخ سوزن بدوزن - پس زندگی این نیست هر چند که خودمم معنی درست زندگیرو نمیدونم چون یا زنده نبودم از بدو ورودم به این دنیا یا زندگی نکردم مردم چون خواستم از زندگی نترسم مردم که نبینم مرگ زنده هایی رو که دوست دارم نبینم روزایی که افسوس دارم بازار مرگ داغه نه نکیرم نه منکر فقیر عشاقم من من اسیر مشکل تقدرم نبوده خشگل مسیرم همینطور سفیر کشور رفاقتم از شهر مانای زمینخور اگه قراره جیرهی جونمو ببرم بلدم چهجوری تو برزخم بقرم بلدم تو کویر معرفت شمشیر بزنم به قلب مردم بازار مرگ داغه بازار گرمی نکن خیلی وقته مردم یادمه چندین سال پیش زحر مرگو خوردم زحر مرگو خوردم سر خوردم به سمت خدا اون روز بود شدم از زنده ها جدا قاتلم قاتل خودم باید هر روز خودمو محاکمه کنم من یه روحم اما چرا چرا اسیر جاذبه شدم
You may also like