از آدم ها بریدم
Pooya Noroziاز آدم ها بریدم رفتم توو دل غار بعد از کلی درد کشیدن فهمیدم حسم اشتباهست آتیش رو خاموش کردم نرفتم پی انتقام انتقام انتقام رسیدم نوک قله ام تنها موندم با خود خودم دیگه نمیخوام توبه کنم پس اگه دیدیم، بکن خودتو جمع با اینکه افکارم بوی خون میده ولی هر وقت میبخشم آروم میشه انتخاب کردم عاشق باشم هر چند که بازی آزمونیه فهمیدم که ایمان دارم باید رد بشم از سیم خاردارها سرباز گمنام ۳۱۳ ام برای ایستادنت اینجاست پاهام شجاع دل مثل ویلیام والاس نمیخوام فکر کنم کی میاد باهام توو این یکی فرق داره تیربار نمیبینی نطقم جادو و کیمیاست دادا میتونم خالق شمولی هست خالق شاه بیتم آتیش گرفتم تا کامل شم و پرواز کنم از خاکستر بسته بودی بازت کردم ولی پروازمو یادت رفت توو تنهایی گیر کردی مغزت لای بالش ضامن نارنجک بگو از همیشه قوی ترم ترازو بعد شهریورم میدونم اونا که هم ریشم ان الآن فراسو در حقیقت ان غریبه ان ولی از قبیلمن با هم شریکیم از همین نفس حرفام تاریخ نداره تا نسل نوه نتیجه ندیدم هستاز آدم ها بریدم رفتم توو دل غار بعد از کلی درد کشیدن فهمیدم حسم اشتباهست آتیش رو خاموش کردم نرفتم پی انتقام انتقام انتقاماز این بدترهاش رو دیدم ولی باز هم دلم میمونه توی راهم تا یه روزی شاهرگ بدم رد ها تو گذشته و آرزوها تو آینده ان من یه سرباز گمنام ام میجنگم تا جامم بخند زخمام رو زخمام ولی باز هم پاینده ام این کوه ها ریزش کرده دیگه ریخته راهم به هم دنیا رو * با آدم های نامردش هم کنار نمیام باهاشون حتی اگه راهمم بشن تقلید میکنن کل شخصیت و قامتش هم اگه ضد انسانی تو باورش هم توو این شهر همه مخفی ان و لا منطق ان پولا رو میریزن روو هم تا که لا هم برن کلی جنگ دیدم تا تو بازی با شاه هم برم باورامو بسازم و باهاشون آهنگ بدم شخصیت جدید نمیشه آدم قبل پس میزنم با گلوله توو آینه راحت بشم اوجی
Leave a comment
از آدم ها بریدم رفتم توو دل غار بعد از کلی درد کشیدن فهمیدم حسم اشتباهست آتیش رو خاموش کردم نرفتم پی انتقام انتقام انتقام رسیدم نوک قله ام تنها موندم با خود خودم دیگه نمیخوام توبه کنم پس اگه دیدیم، بکن خودتو جمع با اینکه افکارم بوی خون میده ولی هر وقت میبخشم آروم میشه انتخاب کردم عاشق باشم هر چند که بازی آزمونیه فهمیدم که ایمان دارم باید رد بشم از سیم خاردارها سرباز گمنام ۳۱۳ ام برای ایستادنت اینجاست پاهام شجاع دل مثل ویلیام والاس نمیخوام فکر کنم کی میاد باهام توو این یکی فرق داره تیربار نمیبینی نطقم جادو و کیمیاست دادا میتونم خالق شمولی هست خالق شاه بیتم آتیش گرفتم تا کامل شم و پرواز کنم از خاکستر بسته بودی بازت کردم ولی پروازمو یادت رفت توو تنهایی گیر کردی مغزت لای بالش ضامن نارنجک بگو از همیشه قوی ترم ترازو بعد شهریورم میدونم اونا که هم ریشم ان الآن فراسو در حقیقت ان غریبه ان ولی از قبیلمن با هم شریکیم از همین نفس حرفام تاریخ نداره تا نسل نوه نتیجه ندیدم هستاز آدم ها بریدم رفتم توو دل غار بعد از کلی درد کشیدن فهمیدم حسم اشتباهست آتیش رو خاموش کردم نرفتم پی انتقام انتقام انتقاماز این بدترهاش رو دیدم ولی باز هم دلم میمونه توی راهم تا یه روزی شاهرگ بدم رد ها تو گذشته و آرزوها تو آینده ان من یه سرباز گمنام ام میجنگم تا جامم بخند زخمام رو زخمام ولی باز هم پاینده ام این کوه ها ریزش کرده دیگه ریخته راهم به هم دنیا رو * با آدم های نامردش هم کنار نمیام باهاشون حتی اگه راهمم بشن تقلید میکنن کل شخصیت و قامتش هم اگه ضد انسانی تو باورش هم توو این شهر همه مخفی ان و لا منطق ان پولا رو میریزن روو هم تا که لا هم برن کلی جنگ دیدم تا تو بازی با شاه هم برم باورامو بسازم و باهاشون آهنگ بدم شخصیت جدید نمیشه آدم قبل پس میزنم با گلوله توو آینه راحت بشم اوجی
You may also like