Not on trust

50 Plays

1 month ago

دستم به مارشه کشید بلاخره اون تمع مرگا چشید به اخر راهش رسید لباس قرمز خونی سفید هی می کنم تصویر سازی که ازش نمونه تو زهنم باقی هی می خوام زنگ به اکر ساقی می کنم فراموش می شه اسمون ابی می دیدم ازش هر شب خوابی ازش ساختم خودم قابی الان کردم روش خشابا خالی لعنت به اون شبی که پیشم خوابید من می تونسم بشم راحت لاشی ولی گفتم تو باید هم رهم باشی با این که هستی کمی ناشی من رد کردم که تا پیشم باشی ولی تو زدی بم اشک و حیله می تونسم باشم با چنتا دیگه ولی بخواترت کردم قلبا پیله منم شده قلبم سگو تیره

4 Comments

Leave a comment

Respect 🤜🤛

1 month ago

عالی داداش ترک اخر منم لایک کن

You may also like