madar

13 Plays

3 months ago

من میرم برا برد ولی پش سرم نمیزنم حرفای مفت عاقبت همه یروز اینکه که برن زیر خاک ولی من عاقبتم اینکه شدم روز نامه رو دیوار بهم یادادن از بدیا نگم ولی ازخوشیا نمیگم چون بدیا جا نو پر کردن تو قلبت من ترس داشتم از لحضه دیگه بعد مرگت کشته شد صدا خنده دستای بسته کار مای خسته کجا برم از اینا نگم چیا بگم از ترس نمیگم چون یا نگرفتم ترس اخرش رسیدم به بمبست با لا سرمون حتما خدایی هست لاشخورا دورمو گرفتن تنها شدم ولی کسی ندید قاصدک شدم شکوفه هام پرید بی عشق شدن دیگه درختای کاغذی دیگه حتی فردا ازم ترسید ولی مردم لاجمیتای منفی شهر پرشد از دروغ بحس جنگ شد گلوله های نحس ترسید از شرارهای مرگ تو دلم شده پرواز درد جونه مردم گرفتن به ناحق زیرپا له شون کردن مثل مورچه اذمای بد اخر همه چیز یه داستان خوبه ولی ایندفه داستانش چه شومه یادم میاد بود باغچه پر سبزه الان همه شدن حرض مثله تاقچه رفتم به دوران بچه گی اما کسی منو ندید شدبودم براهم خیلی جدید شدم قریب توی قربت حتی زمان بهم نداد فرصت تا بزم بشکنم این لوپو با قدرت ترسام قوی تر بود از لکنت دیگه تر سای قبلا منو کشتن دیگه بت بودن برام مردم اون جم ترسیدن از اینکه برین زود تر خدافظی کردم مادرم منو بوس کرد منم بیرون اودم از لوپم الان زندگیم جدیده شدم براخودم پدیده برا مادرم خریدم لباس جدیدیش اون من بزرگ کرد میدونم اگه اینو بشنوه گم میشه لبخند ولی کاری نداره بخنده دیگه مادر مادر نادره مثه الماس کامل مثله خدا من هستم گدای زیر پاهاش میم مثه مادر خیلیا این محبت رو داشتن الان که ندارن دیگه نیستن خوش بخت دیگه روزای خوبمون رفت مونده برامون فقط وحشت بروببوس دستشو اگه زندست

2 Comments

Leave a comment

3 months ago

اگه نادر دری یه قلب بزار عشقی

3 months ago

من میرم برا برد ولی پش سرم نمیزنم حرفای مفت عاقبت همه یروز اینکه که برن زیر خاک ولی من عاقبتم اینکه شدم روز نامه رو دیوار بهم یادادن از بدیا نگم ولی ازخوشیا نمیگم چون بدیا جا نو پر کردن تو قلبت من ترس داشتم از لحضه دیگه بعد مرگت کشته شد صدا خنده دستای بسته کار مای خسته کجا برم از اینا نگم چیا بگم از ترس نمیگم چون یا نگرفتم ترس اخرش رسیدم به بمبست با لا سرمون حتما خدایی هست لاشخورا دورمو گرفتن تنها شدم ولی کسی ندید قاصدک شدم شکوفه هام پرید بی عشق شدن دیگه درختای کاغذی دیگه حتی فردا ازم ترسید ولی مردم لاجمیتای منفی شهر پرشد از دروغ بحس جنگ شد گلوله های نحس ترسید از شرارهای مرگ تو دلم شده پرواز درد جونه مردم گرفتن به ناحق زیرپا له شون کردن مثل مورچه اذمای بد اخر همه چیز یه داستان خوبه ولی ایندفه داستانش چه شومه یادم میاد بود باغچه پر سبزه الان همه شدن حرض مثله تاقچه رفتم به دوران بچه گی اما کسی منو ندید شدبودم براهم خیلی جدید شدم قریب توی قربت حتی زمان بهم نداد فرصت تا بزم بشکنم این لوپو با قدرت ترسام قوی تر بود از لکنت دیگه تر سای قبلا منو کشتن دیگه بت بودن برام مردم اون جم ترسیدن از اینکه برین زود تر خدافظی کردم مادرم منو بوس کرد منم بیرون اودم از لوپم الان زندگیم جدیده شدم براخودم پدیده برا مادرم خریدم لباس جدیدیش اون من بزرگ کرد میدونم اگه اینو بشنوه گم میشه لبخند ولی کاری نداره بخنده دیگه مادر مادر نادره مثه الماس کامل مثله خدا من هستم گدای زیر پاهاش میم مثه مادر خیلیا این محبت رو داشتن الان که ندارن دیگه نیستن خوش بخت دیگه روزای خوبمون رفت مونده برامون فقط وحشت بروببوس دستشو اگه زندست

You may also like