Psychopath (Feat. Ava)
ARMARAای باران ببار بر سر کویر خشک شده از کمبود آرمان ای خدا مرا بپذیر که شده غرق تن در اقیانوس دنیا من میخوام فرار کنم از این زندان من باید دریافت کنم مقدس کتاب من نمیخوام تایید شم توسط اطرافیان زندگی میکنم زیر دود و دم تهران دوست ندارم بگم از جاهای دور که واسه رسیدنشون باید پروانه بود من میخونم از جایی که الان هستم که میروندیم ولی نمیگرفت کارمون حرفایی دارم که انگار حافظ کرده حلول تو من، تن سرده میخوام بنویسم که بشم خونسرد گر رشته کردی، کنم پنبه حرفام اندازه یه دیوانه حرفام درد داره، مثل دیوانه تو خودم نگه نمیدارم فکرامو گل میکشم میگم سیگاره ای باران ببار بر سر کویر خشک شده از کمبود آرمان ای خدا من را بپذیر که شده غرق تن در اقیانوس دنیا من زخم خوردم از خودی و ناخودی از تو و اونی که فکر میکردم با تو نیست اشتباه من از اون لحظهای شروع شد که به خودم گفتم دیگه اینجا جا تو نیست غم و افسردگی و توهم و تاریکی از ۹ سالگی نقشه کشیده بودم، تاکتیکی دنیا ما رو بدجوری گذاشته تو مضیقه همه درا قفله من دنبال شاه کیلید هر بار خواستیم، بسازیم، کوبیدن رویاها نمیان سمتم، انگاری، بو میدم بقیه کاشتن، گلها، روییدن پلیس من میپائه، همیشه، تو دیدم دغدغه های من تبدیل شده به فلو و رایم دور و ورم پر باکتری نیاز دارم به فلوراید باهام مخالفی، پس ترولی داش کاش آدم واسه به دنیا اومدن حق وتو داشت ای باران ببار بر سر کویر خشک شده از کمبود آرمان ای خدا من را بپذیر که شده غرق تن در اقیانوس دنیا بقیه بهم میگن سایکوپتم اما من اروم میشم با تو فقط
Leave a comment
You may also like