Matinkaramiiiiii 🔥

ع مثل عشق

Matinkaramiiiiii 🔥
ع مثل عشق

10 Plays

7 months ago

پژواکم در این ویرانه بیماناک است صحنه در نبودنت لبریز از خاک است کجا رفتی که روحم در آغوشت جا ماند پریچهره ؛نکردی بر پهلوی ساحلم تکیه ای هزار چهره تو گفتی بر مشامم نزدیک ترین بویی حال که دورترین دوری درپی خلق نقش و رنگی صوری بر این بوم محصوری ای تو که لبانت بود سرخ تر از هر گل سوری تنهاییم منو قایق بر آب زیباترین سراب تو را دوستت بی انتها چه در پایان و چه در ابتدا گر مرا دوست داری در دروغی شیرین، نیست برایم تلخی حقیقت سیمین ۱ افسوس بر زبانم که دگر نیست مژگانم که نمی فروشد دگر عشق هیزمی به گرمای تن در بحرانم سرما در تارو پودم هردَم سودای به رقص درآوردن سین سکونت بر خط خطی های پنهانم دارد در . میشوم جوهر عشق در قلم پر ز گناهت یا جوانه در تن پیر و پر ز مذابت دستانم را در دستانت حلقه بر خطوط کف دستانت کن که در دام دیبای دور دستانت، دست و پا بسته ام . ،مرا درکم کن پر دردم چون و فرو ببر تمامم را در سیاهی بینهایت غمت که بیزارم از شادی های تحمیل شده در سرم ،گریه، خنده های اسیر شده در دروربرم. بگذار آینه ام کند تاریکی تو را تقلید که از دیدن دو صورت بودنه این نور کور است و در دوگانگی تعلیق مرا در خود گم کن که گم شدن در تو آغاز تکامل پیدایش ام است، بگذار که در تو این منه پریشان حال پیدا شود که پایانی بر این تداعی مستمرم است. لب هایت را بگشا و بگذار صداقت وجودت در کشمکش حفره های گوشم برپا کنند انقلابی سفید بنا کن مرا که دگر نیست تاب تحمل هجوم آوار های وجودم . ، تمام بودونبودم در کیسه استعمار قلوبت، تنها محروم نکن مرا از تماشای جنب جوش و پیکار تند کودکان پنبه ای در تاب بازی امواج زلفی که مانند بال پروانه، ظریف و قهوه ایست، محروم نکن ای حق ستیز تا هنگام پاشیدن رنگ سفید به تن این سال لبریز از بی وفایی ببینم آن را جز کفن باغچه، پیله پاییزی کهربایی. دست در دست یکدگر آنها شدن حمله ور به دریای مست و مواج بر تنت ، ماهی ها به هلاکت رساندند به طور مستمر برای یک هفت سینه بی ثمر اما مرا چپاول ماهیان تو نیست جایز حضور دارم تا با امواجات کنم رقص باله

4 Comments

Leave a comment

عالی بود دادا🔥🔥 اگه میشه ترک جدیدمو لایک کن دمت گرم❤❤🤗

پژواکم در این ویرانه بیماناک است صحنه در نبودنت لبریز از خاک است کجا رفتی که روحم در آغوشت جا ماند پریچهره ؛نکردی بر پهلوی ساحلم تکیه ای هزار چهره تو گفتی بر مشامم نزدیک ترین بویی حال که دورترین دوری درپی خلق نقش و رنگی صوری بر این بوم محصوری ای تو که لبانت بود سرخ تر از هر گل سوری تنهاییم منو قایق بر آب زیباترین سراب تو را دوستت بی انتها چه در پایان و چه در ابتدا گر مرا دوست داری در دروغی شیرین، نیست برایم تلخی حقیقت سیمین ۱ افسوس بر زبانم که دگر نیست مژگانم که نمی فروشد دگر عشق هیزمی به گرمای تن در بحرانم سرما در تارو پودم هردَم سودای به رقص درآوردن سین سکونت بر خط خطی های پنهانم دارد در . میشوم جوهر عشق در قلم پر ز گناهت یا جوانه در تن پیر و پر ز مذابت دستانم را در دستانت حلقه بر خطوط کف دستانت کن که در دام دیبای دور دستانت، دست و پا بسته ام . ،مرا درکم کن پر دردم چون و فرو ببر تمامم را در سیاهی بینهایت غمت که بیزارم از شادی های تحمیل شده در سرم ،گریه، خنده های اسیر شده در دروربرم. بگذار آینه ام کند تاریکی تو را تقلید که از دیدن دو صورت بودنه این نور کور است و در دوگانگی تعلیق مرا در خود گم کن که گم شدن در تو آغاز تکامل پیدایش ام است، بگذار که در تو این منه پریشان حال پیدا شود که پایانی بر این تداعی مستمرم است. لب هایت را بگشا و بگذار صداقت وجودت در کشمکش حفره های گوشم برپا کنند انقلابی سفید بنا کن مرا که دگر نیست تاب تحمل هجوم آوار های وجودم . ، تمام بودونبودم در کیسه استعمار قلوبت، تنها محروم نکن مرا از تماشای جنب جوش و پیکار تند کودکان پنبه ای در تاب بازی امواج زلفی که مانند بال پروانه، ظریف و قهوه ایست، محروم نکن ای حق ستیز تا هنگام پاشیدن رنگ سفید به تن این سال لبریز از بی وفایی ببینم آن را جز کفن باغچه، پیله پاییزی کهربایی. دست در دست یکدگر آنها شدن حمله ور به دریای مست و مواج بر تنت ، ماهی ها به هلاکت رساندند به طور مستمر برای یک هفت سینه بی ثمر اما مرا چپاول ماهیان تو نیست جایز حضور دارم تا با امواجات کنم رقص باله

You may also like