يه چيزى هست تو عمق فكر همه يه حس تازگى مثل اينده مثل كادوى باز نشده حس اميد و شوق به اينه كه بيدارمون ميكنه هر روز اينه ماهارو ميكنه سخت كوش بالاتر از عشق مثل همين ميكفروفن مثه همين عشق رپى يكى ضعيف يكى قوى مسئله اين نيست بذار باز كنم برات محو نباشه مثه خوابه شبات يه پيره مرد چوروك با يع دله اتو كشيده صاف صادق ستده مثه دل روستا چى ميدونه از انقراض نسل من با سياهىه سياستا اون صبحا گاوشو ميدوشه يه صبحانه لاتى ميزنه بعدش كارشو ميكنه اين همينو ميدون ميستش مجرم مجرم منم اگه بهش باور بدم واسش داوو بشم اينا همه سربازن سربازه يه فرمانده اونم خداست نه شما كه زمين اوروق كرديد ولى در ظاهر نقشى نداريد تصلا از يه حايى به يعد حضور نداريد كسى خبر نداره همه ميدونن چجورى درست ميشه ديگه كسى پيش خودش نفر نداره، يا داره بنده نافش به توئه سره همرو ميكنه زير آب چون جيره خوره توئه ميده قست سقف بالاسر دخترشو تو دستته مثل مهره ترويح خانواده خوبه وبى تو ميخوايش واسه بردگى واسه فرصتى براى استفاده از احساس، طرف به زد دست بند گفت به خدا منم مثل تو هستم فقط دستام بازه دسته بچم بستس گفتن نبرمت تحويل ندم شايد ديگه نيينم بچم بعدش زد لبخند منو خم كرد هول داد تو ونش اين سبك سلطه نمى ارزه به تومنش بزن بشكون اين حصاراى نامرئيو رها شو اين اتفاق لنگه تو و منه