دارم میرم پایین راه نی هیچی نمبینم بستس درا دورم پره پنجره قفله کلیدا میکنن از دستم فرار ولی نمیشه بری بیرون انگاری احاطه اس دوره خونه معلوم نی چیه . میرم پله رو راه من با سکه داغ روی دستم که باهاش میگردم دنبال اقبالم بد حالم عرق سرد دور گیجگاهم خورده بالم تیر دنبال هنجرم میگرده نمی‌دونم کیه دنبال چیه دنبال نابودیشم قبل اینکه به دست بیارتش لعنتی سرب داغم نی