hamdard
یه موقعایی... معجزه هم دوا نیس... . یو . . نه چیزی گذاشت و نه ام چیزی برداشت! ع قـیـافشم بیب معلوم بود حرف داشت! دل بیچارش. تو سینش درد داشت دپرس بود، ولی باز، حق داشت! خورده ریزه های قلبو برداشت تا دیگه نکنه، ی کسی بد باش! :) میدونی، کم داشت انگاری ریخ برگاش، ریخ، وقتی، میدید که انگاری یه چیز شده از این زمین، از اسمون جدا انگاری. تکون میخورد خدا دور ازین و، دور از اون هوا یادش بخیر، چه خوب بود اون شبا نیس شبا ، روشن ، دیگه، چراغ! نیستی این دله، شده فدات تنگ شده بود، تنگ شده، برات! میخواد بغل، اون بعد دشمنی میخواد حس کنه، وقتی پشتمی تو بغلم تو، انگاری جزو ریشمی! حس خوبیه، وقتی میبینم پیشمی! :) ................--------------------------------------------------- قلبم شکست قلبم پوکید روحم ازاد شده، ببین منه اوبی میکروفونا درس دست سفید ،،،، خون از دستم چکید ،،،،، نبود واسم مفید ،،، هی اون میخواد برگدههههههههههههه رفتش بارون قرمز شایان ام تی کینگ امید دنجسترس یو....
Leave a comment
You may also like