شب ترسناک
ای وای چی بگم از اون شب ترسناک پسرک افسرده بود پژمرده بود اون پسر روحش اخه مرده بود ای وای پسرک افسرده بود اومد ی گوشه کز کرده بود ی نخ سیگار روشن کرد فکر کرد هی فکر کرد هی یهو بلند شد رفت طبقه بالا تلو تلو میخورد مست رو پله ها دستشو مشت کردش کوبید تو دیوار اینه رو دیوار افتاد شکستو هزار تیکه شدش پسرک برداشت ی تیکشو رفتشو خوابید کف وان زد دوتا رگشو دستشو ای وای وان دریای خون شد مامان که اومد دید بیهوش شد باباشو که ی روزه پیر شد موهاش سفید شد چشاش ضعیف شد اون خونواده کلا پاچید خو چی بگم از درداش اون پسرک با همه اخه فرق داشت وقتی میرفت تو اتاقش چراغا خواموش بود میکشید سیگارو تا اخرش بعد خاموش میکرد رو تنو بدنش نمیخوام بگم تو برگردی تو باعث سر دردی خدایی با این دلم بد کردی نمیگم تو اخه نامردی ولی این پسر پسر قبلا نی روحش از تنش پر زد کی باعث این همه بد بختی شد روحش کو پرزد بی روح شد پسرک کم کم بی جون شد رفتشو ی گوشه خوابید مرد
Leave a comment
You may also like