بنام خدا رفیقا سلام پیام دارم به همه تان امید که جور و سری حال باشن موفق و پیروز و پولدار باشن شنیدم وضعتان خوب شوده رایست حالی از یادتان رفته دوره چهار تایی می شودیم جمع ده دفتر قصه می کدیم تا خوده سحر قصه از روز گار نامرد گاهی از عشق و درآمد عصر هر شب داشتیم فوتبال یک تیم بودیم جوانای فعال گاهی داشتیم اوقات تخلی فردایش میدیدوم لبخند میزدی تو از مه معذرت مه تو معذرت جور می شودیم با یک جوک ناقی حالی کل تان مسافر شودین پول دار شده مه ره نمیشناسین وقتا خیلی با هم صمیمی بودیم حالی با وزن جیب یکدیگر می سنجیم رفیقا ایقه اوقی نشونن غرور ادمه میزنه بد زمین دور هم جمع میشودیم مثل قدیما لبخند بزنیم یاد خاطرات علی اباد یاد از دوره مکتب کنیم سری آب انار لدو بازی یادتان آمد دوستای قدیمی هوای سرک صد متره میکدیم یکدیگر مسخره گاهی یاد صنفیا کنیم حالی کسی از کس خبر نداره وقتا میدیدم ده وجودتان امید حالی میبینم مرده های متحرک خیر اس که ده کشور آشوبه خیر اس که اقتصاد کشور نابوده خیر اس که حالی استیم مهاجر خیر اس که حالی استیم مسافر خیر اس که ده کشور بهرانه خیر اس که جنگ ما سری نانه ولی بعد هر زمستان بهارانه نا امید نشو خدا مهربانه