هرشب و سر میکنم با دو تا پیک تاصبح ولم تو دیسکو هعی خودمو گم کردم انگاری تو اسمون یه پرندم که گم کرده لونشو غذا نداره بده به جوجشو بعضی وقتا میگیرم قلم و کاغذ مینویسم تکست ولی نمیرم تو حس مثل قدیما نمیرم دیگه تو اوج ابرا دلم و زده همه ی دنیا نمیدونم چی میخوام از خدا اتاقم ریخته بهم تو اینه دیگه خسته از ریخت خودمم نمیدونم حس و حال و چجوری کنم بیان ولی ایکاش حسم بود شیرین مث شیرین بیان قیافمم ریده پشت ویدیو کال اصلا من ندارم حس و حال بم زنگ نزن دیگم هیچی نخا ازم من و با افکارم تنها بزار شاید بهتر باشه با خودم خلوت کنم برم پرونده اعمالمو چک کنم شاید خدا دلش به حال ما بسوزه این سوزن و تو انبار کاه بیابه تو بگو سوزن چیه همون راه حله انبار کاه چیه همون مشکلات و بدبختیه حالا خدا شاید مشکلمو حل کنه من به امید زندم زات ادم همینه اگه بشی نا امید زندگی همینه