از بچگی لش
میدید دست سلاحی سرد میگرفت به نام جنگ قدم میزد و واژه رنگ میکرد میرفت از این هنگ بود که چرا نمیرسه خواب نمیره اگه بگی قصه فرار کرده از خودش ا دنیایی که توش دپرسه فازی ام نیس به چیزی که هست راضی ام نیست میخونه میکنه قاضی ام دیس هرچی داره از خدا داره دلسوزه اون از نظرش هرکی جلوشه گناه داره اون دو راه داره یا باید بره یا بر گرده
Leave a comment
میدید دست سلاحی سرد میگرفت به نام جنگ قدم میزد و واژه رنگ میکرد میرفت از این هنگ بود که چرا نمیرسه خواب نمیره اگه بگی قصه فرار کرده از خودش ا دنیایی که توش دپرسه فازی ام نیس به چیزی که هست راضی ام نیست میخونه میکنه قاضی ام دیس هرچی داره از خدا داره دلسوزه اون از نظرش هرکی جلوشه گناه داره اون دو راه داره یا باید بره یا بر گرده
You may also like