MTV GIME

shekastan

MTV GIME
shekastan

22 Plays

06 Jul 2022

تند اومدم داری میبینی چقد... خب من میخونم... ذول نزن بم هعی غر نزن بی‌بی... تورو میخورم برا شام عیبی... دور من پلک نزن بیلی ایلیش... برو پیش بیبی‌ت...بخون براش شاد شی... پشت سرم غور نزن... جلو روم میای... یکم نون نمک مک بزن... کل فلصفت شد دید زدن... خودت بساز بعد بیا حرف بزن... رفاقت بوی شاش مید داش... اعتمادی دیگ نیست به داداش... دورِ تن صُب و شَب....هستن... تورو بُکنن اشو لاش....اهمق... منم پی تجدید تخلیم توی خلسه میرم یواش عمیقن... برعکس همه من صابتم...چرخیدم خودم ببینم... کم شد مهرو دوستی... هممون اشو لاشیم... توی ظرف شیشه فقط ی خون ی شادی ایم... پر از نقض ایراد های جدی ایم... من خوندم خونم به جوش اومد... هر روز با خاطرات قدیمی جونم به هوش اومد... دیگ نیستن....همه مردن.... دوست و اشناها....همه رفتن... هیچکی نیست....همه هستن... قطع کنن....درختِتُ با زدن... منم همینم مونم سر جام پای باورام می ایستم... پی زیستن گفتن کلماتو آموختن...تیز تر... ا هر رو جلو میرم نیش خند... ندارم روز لبم هیچ وقت... هیچ کس نبود تو شرایط سخت پیشم... تو تک تک تلخیا خودم سخت و سفت کردم... جلو رام ی راه پر از دشمن.... هیچ جور نمیتونم من....دور بشم از مقصد... حتی نمیش ی لحظه لش کرد... شرایط ساخت ازم ی شخصیت پر از مبهم... تکنیک و تکنیکارو روی هم ساختم... به هر روشی که بگی زیر آب رفتم... همیش به خودم من وصلم... دورو بریام همه منو شناختن... خلوق و نیتم خب پس من... باید ی فرد پاک برا دوستام بشم... خودتم من جا انداختم... از چرخدنده های زمانم سریع تر رفتم... نه هستم اهل قوانین و نه هستم پای سنت شکستن... من تو حوضم نشستم....رو خواسته هام آتیش گرفتم... خیلی وقت بود ک گم بودم توی فلش بک... آزاد کردم خودم از قفص ترس من... قبل هر غروب طلوعی هست... و بعد هر تاریکی شب نور تابش... بشنو نفص های مختلف این جهان پر از دانش...رو... رو به پیشرفت....نمیش کرد پست رفت... راهی ک شرو کردی تا تهش برو حتما... نبش توی هبص خودت کنی در بند... در اصل هممون دور شدیم از عشق هم... خون ریخت روی گوشت گوشت مید بوی چرک خون... از عمق فاجعه که ساخت ازت ی دیو این جامعه... رو نیش زهر مار نمیش کرد ریسکِ خطر جان... ی لحظه برو توی خلوت... این داستان توی با تصمیمات غلط... کتابت صفحاتش هدر رفت... پس کی میخوای بری سر اصل مطلب... نباش انقد پی آنش نگرد... هر چی خود شناسی داشتی به دَرَک رَفت... وصل بالایی بشی میبینی انو گوهای دورت همه رفتن...

1 Comments

Leave a comment

2 years ago

تند اومدم داری میبینی چقد... خب من میخونم... ذول نزن بم هعی غر نزن بی‌بی... تورو میخورم برا شام عیبی... دور من پلک نزن بیلی ایلیش... برو پیش بیبی‌ت...بخون براش شاد شی... پشت سرم غور نزن... جلو روم میای... یکم نون نمک مک بزن... کل فلصفت شد دید زدن... خودت بساز بعد بیا حرف بزن... رفاقت بوی شاش مید داش... اعتمادی دیگ نیست به داداش... دورِ تن صُب و شَب....هستن... تورو بُکنن اشو لاش....اهمق... منم پی تجدید تخلیم توی خلسه میرم یواش عمیقن... برعکس همه من صابتم...چرخیدم خودم ببینم... کم شد مهرو دوستی... هممون اشو لاشیم... توی ظرف شیشه فقط ی خون ی شادی ایم... پر از نقض ایراد های جدی ایم... من خوندم خونم به جوش اومد... هر روز با خاطرات قدیمی جونم به هوش اومد... دیگ نیستن....همه مردن.... دوست و اشناها....همه رفتن... هیچکی نیست....همه هستن... قطع کنن....درختِتُ با زدن... منم همینم مونم سر جام پای باورام می ایستم... پی زیستن گفتن کلماتو آموختن...تیز تر... ا هر رو جلو میرم نیش خند... ندارم روز لبم هیچ وقت... هیچ کس نبود تو شرایط سخت پیشم... تو تک تک تلخیا خودم سخت و سفت کردم... جلو رام ی راه پر از دشمن.... هیچ جور نمیتونم من....دور بشم از مقصد... حتی نمیش ی لحظه لش کرد... شرایط ساخت ازم ی شخصیت پر از مبهم... تکنیک و تکنیکارو روی هم ساختم... به هر روشی که بگی زیر آب رفتم... همیش به خودم من وصلم... دورو بریام همه منو شناختن... خلوق و نیتم خب پس من... باید ی فرد پاک برا دوستام بشم... خودتم من جا انداختم... از چرخدنده های زمانم سریع تر رفتم... نه هستم اهل قوانین و نه هستم پای سنت شکستن... من تو حوضم نشستم....رو خواسته هام آتیش گرفتم... خیلی وقت بود ک گم بودم توی فلش بک... آزاد کردم خودم از قفص ترس من... قبل هر غروب طلوعی هست... و بعد هر تاریکی شب نور تابش... بشنو نفص های مختلف این جهان پر از دانش...رو... رو به پیشرفت....نمیش کرد پست رفت... راهی ک شرو کردی تا تهش برو حتما... نبش توی هبص خودت کنی در بند... در اصل هممون دور شدیم از عشق هم... خون ریخت روی گوشت گوشت مید بوی چرک خون... از عمق فاجعه که ساخت ازت ی دیو این جامعه... رو نیش زهر مار نمیش کرد ریسکِ خطر جان... ی لحظه برو توی خلوت... این داستان توی با تصمیمات غلط... کتابت صفحاتش هدر رفت... پس کی میخوای بری سر اصل مطلب... نباش انقد پی آنش نگرد... هر چی خود شناسی داشتی به دَرَک رَفت... وصل بالایی بشی میبینی انو گوهای دورت همه رفتن...

You may also like