پستچی

56 Plays

21 May 2022

@px1001 #تاثیر پستچی : ساعت زنگ میزنه پامیشه مرد از رو تخت لباس شلوارشو تن می کنه بعد ملافه و تخت رو مرتب یه دست آب یخ می زنه تو صورت مث مشت می مونه کت چرمی ، در آغوش تن بعد سیگار ، فندک ، کلید ، سوئیچ تو جیب بند کفش سفت ، دوگره ، تکرارش اون طرف درو میبنده ، چرخش کلید دوبار به یه طرف از پله ها می ره پایین ، نیاز نداره که بشمره حفظه تعدادشونو ، ۳۹ تاست چند لحظه بعد هست تو پارکینگ یه موتور هوندا ، قرمز مشکی ، یه گوشه ست می گیرتش ، باهاش تا دم در راه میره درو وا میکنه ، میره بیرون سوئیچو میچکونه ، سرجاش ، توی جاش موتور غرش می کنه ، میگه سلام صبح بخیر ! ساعت سه صبحه ، مه آلود و خلوته ، همه جا دود و کثافت هنوز خوابه مث خالقش آدما شهر هنوز تو تخت خواب گرمش سرگرم استراحت و خُر پُف و لالاست مرد ، می رونه ، در سکوت در گرگ و میش آسمون میرسه به یه قهوه خونه میزنه کنار ، یه چی بلومبونه بعد ۲۰ دقیقه ، که خوردش ، غذا شو ، بلند شد ، حساب کرد ، رفتش سمتِ ، موتور روشنش ، میکنه ، دوباره می غرّه ، موتورش مرد نمیکنه توجه بهش بعد از حدود دو ساعت روندن مرد میرسه به محل کارش بعد پارک موتور و چک کردن وسایل میره سمت یه در ، توی کوچه خلوت دو تا در رو رد کرد وامیسته جلو یه در زنگ میزنه ، پشت آیفون می شناسنش جواب نمیدن ، به حرف نمی گیرنش درو باز میکنن بیاد داخل هرکسی اینجاست می دونه پستچی کم حرفه ولی آدم عالیه تو این حرفه زیاد اهل صحبت نیست ، مرد عمله ولی اشتباه نشه ، نیست یه عمله یه بسته رو میره از تو انبار تحویل میگیره می خونه ، روشو ، نمیبینه توشو پستچیه ، توش بهش ربطی نداره حتی اگه باشه توش سر بریده یه کلت کمری ، میگیره از رفیقش توی انبار میذارتش پشتش ، برا اطمینان میذاره بسته رو تو کوله سرشو تکون میده برا دوستش از در که رفت بیرون مستقیم میره سمت وسیله نقلیه اش حس میکنه ، امروز براش روز سختیه کلاه کاسکت مشکی روی سرش سرعت موتور تا هشتاد بالا یه هو میشنوه از پشت صدا دریفت . . . نگاه میکنه به پشت از آینه چپش لعنتی ! همین کم بوده که فهمیده گروه رقیب ، بسته رو میخواد به هر قیمتی پس گاز میده بیشتر سبقت و سبقت ترمز و اصلا ، دستش نمیکنه لمس سرچهار راه یهو ، یه کامیون می پیچه سمتش ، سر می خوره ، میشه ولو رو زمین ، چندتا پشتک سرش میخوره به جدول لب جوی کلاه کاسکت داغون ، لباس پاره پوستش ، صورتش ، دهنش پر خون یکی یهو کلاهو از سرش می کنه میخوره آب به سرش ، توی جوی آبه بالا سرش یکی ایستاده با تفنگ با همونی که گرفته بود از رفیقش کیف و بسته هم داره توی دستش مرد ایستاده میگه چشماتو ببند پستچی بست چشماشو ... بعد بنگ ! .... تاریکی مطلق !

9 Comments

Leave a comment

داداش فسق خونیت خویه.

@px1001 #تاثیر پستچی : ساعت زنگ میزنه پامیشه مرد از رو تخت لباس شلوارشو تن می کنه بعد ملافه و تخت رو مرتب یه دست آب یخ می زنه تو صورت مث مشت می مونه کت چرمی ، در آغوش تن بعد سیگار ، فندک ، کلید ، سوئیچ تو جیب بند کفش سفت ، دوگره ، تکرارش اون طرف درو میبنده ، چرخش کلید دوبار به یه طرف از پله ها می ره پایین ، نیاز نداره که بشمره حفظه تعدادشونو ، ۳۹ تاست چند لحظه بعد هست تو پارکینگ یه موتور هوندا ، قرمز مشکی ، یه گوشه ست می گیرتش ، باهاش تا دم در راه میره درو وا میکنه ، میره بیرون سوئیچو میچکونه ، سرجاش ، توی جاش موتور غرش می کنه ، میگه سلام صبح بخیر ! ساعت سه صبحه ، مه آلود و خلوته ، همه جا دود و کثافت هنوز خوابه مث خالقش آدما شهر هنوز تو تخت خواب گرمش سرگرم استراحت و خُر پُف و لالاست مرد ، می رونه ، در سکوت در گرگ و میش آسمون میرسه به یه قهوه خونه میزنه کنار ، یه چی بلومبونه بعد ۲۰ دقیقه ، که خوردش ، غذا شو ، بلند شد ، حساب کرد ، رفتش سمتِ ، موتور روشنش ، میکنه ، دوباره می غرّه ، موتورش مرد نمیکنه توجه بهش بعد از حدود دو ساعت روندن مرد میرسه به محل کارش بعد پارک موتور و چک کردن وسایل میره سمت یه در ، توی کوچه خلوت دو تا در رو رد کرد وامیسته جلو یه در زنگ میزنه ، پشت آیفون می شناسنش جواب نمیدن ، به حرف نمی گیرنش درو باز میکنن بیاد داخل هرکسی اینجاست می دونه پستچی کم حرفه ولی آدم عالیه تو این حرفه زیاد اهل صحبت نیست ، مرد عمله ولی اشتباه نشه ، نیست یه عمله یه بسته رو میره از تو انبار تحویل میگیره می خونه ، روشو ، نمیبینه توشو پستچیه ، توش بهش ربطی نداره حتی اگه باشه توش سر بریده یه کلت کمری ، میگیره از رفیقش توی انبار میذارتش پشتش ، برا اطمینان میذاره بسته رو تو کوله سرشو تکون میده برا دوستش از در که رفت بیرون مستقیم میره سمت وسیله نقلیه اش حس میکنه ، امروز براش روز سختیه کلاه کاسکت مشکی روی سرش سرعت موتور تا هشتاد بالا یه هو میشنوه از پشت صدا دریفت . . . نگاه میکنه به پشت از آینه چپش لعنتی ! همین کم بوده که فهمیده گروه رقیب ، بسته رو میخواد به هر قیمتی پس گاز میده بیشتر سبقت و سبقت ترمز و اصلا ، دستش نمیکنه لمس سرچهار راه یهو ، یه کامیون می پیچه سمتش ، سر می خوره ، میشه ولو رو زمین ، چندتا پشتک سرش میخوره به جدول لب جوی کلاه کاسکت داغون ، لباس پاره پوستش ، صورتش ، دهنش پر خون یکی یهو کلاهو از سرش می کنه میخوره آب به سرش ، توی جوی آبه بالا سرش یکی ایستاده با تفنگ با همونی که گرفته بود از رفیقش کیف و بسته هم داره توی دستش مرد ایستاده میگه چشماتو ببند پستچی بست چشماشو ... بعد بنگ ! .... تاریکی مطلق !

You may also like